سبد خرید 0

وبلاگ

استراتژی

استراتژی چیست؟ هر آنچه باید درباره استراتژی بدانید

«استراتژی»… واژه‌ای که همه ما بارها در زندگی شنیده‌ایم اما آیا می‌توان تعریف واحدی از استراتژی ارائه داد؟ آیا به راحتی می‌توان گفت معنی استراتژی یعنی چه و مفهوم آن دقیقا چیست؟

در این جُستار با شماییم تا در مفهوم این واژه، واکاوی کنیم و ریشه‌های تاریخی و معنایی آن را دریابیم.

استراتژی چیست؟

استراتژی

در تعریف استراتژی به زبان ساده و به طور عمومی شاید بتوان گفت استراتژی به برنامه‌ریزی و خط‌‌مشی‌گذاری در مواجهه با یک وضعیت، هدف یا مسئله اشاره دارد.

این واژه از کلمات استراتژون (strategos) و استراتیژیکس (strategikos) در نوع‌بندی و قوانین هنر و جنگ به دست آمده؛ کلماتی که اسکندر بزرگ یا افلاطون از آن استفاده می‌کردند.

از آن زمان تاکنون استراتژی با موفقیت گره خورد، گرچه پیش از این‌ها نیز مفهومش وجود داشت و هنوز واژه‌ای برایش خلق نشده بود.

امروزه با گسترش روش‌های تجاری و روش‌های مدیریت سازمان‌ها و کارهای گروهی، این استراتژی در کسب و کارها بسیار مورد توجه قرار گرفته است.

مفهوم استراتژی به عنوان یک رویکرد مهم در تصمیم‌گیری‌های سازمانی و مدیریتی به شمار می‌رود. استراتژی را می‌توان به عنوان نحوه تعیین اهداف و راهبردهای کلان سازمانی تعریف کرد که به تکامل و تغییرات گوناگون در محیط خارجی و درونی سازمان پاسخ می‌دهد.

مروری جامع بر تاریخچه استراتژی

استراتژی

مفهوم استراتژی از حوزه مدیریت نظامی سرچشمه گرفته است و سابقه کاربرد این مفهوم در حوزه مدیریت به دهه 50 میلادی باز می‌گردد.

اگر تاریخچه مفهوم استراتژی در مدیریت را مرور کنید به کتابی با نام «استراتژی و ساختار» اثر آلفرد چندلر می‌رسید که در آن مفهوم استراتژی را مطرح شده بود؛ مفهومی که به طور خاص در دنیای مدیریت جایگاهی ویژه یافت.

در سال 1980 مایکل پورتر (Michael Porter) مفاهیم اقتصاد را در این حوزه به کار گرفت و موضوع استراتژی‌های عام را پس از چندین سال مجدداً مطرح ساخت.

هنری مینتزبرگ مفهوم استراتژی‌های عام را گسترش داد و آنها را در چارچوب سطوح سه‌گانه استراتژی ارائه کرد.

علاوه بر این وی تعاریف گوناگون استراتژی را در پنج‌گونه دسته‌بندی کرد و برای نخستین بار مفهوم «استراتژی نوپدید را در مقابل استراتژی برنامه‌ریزی‌شده» و «شکل‌گیری استراتژی را در مقابل فرمول‌بندی استراتژی» مطرح ساخت.

برای تهیه ویدیوی آموزش تفکر استراتژیک تینکآ اینجا را کلیک کنید.

 

استراتژی در مدیریت نظامی

استراتژی

درک مفهوم و ریشه کلمه استراتژی بدون دانستن تاریخچه آن کامل نمی‌شود. از همین رو در این بخش به مفهوم استراتژی در مدیریت نظامی می‌پردازیم، جایی که برای نخستین بار داشتن استراتژی برای رسیدن به موفقیت معنا گرفت.

استراتژی واژه‌ای است که همانند واژه‌های رهبری، لجستیک و عملیات از مدیریت نظامی سرچشمه گرفته است و در این حوزه برای تشریح شیوه‌ای که به آن وسیله، نیروهای نظامی به هدف‌هایشان دست می‌یابند به کار می‌رود.

از نظر معناشناسی، واژه استراتژی ریشه یونانی دارد و ابتدا به صورت «استراتگوس» و به مفهوم یک نقش (یک فرمانده در نقش فرماندهی یک ارتش) به کار می‌رفت. همین واژه در حدود 450 سال پیش از میلاد به معنای مهارت مدیریتی (اداره، رهبر و قدرت) به کار رفت.

سابقه کاربرد مفهوم استراتژی در مدیریت نظامی به قرن‌ها قبل بر می‌گردد. اولین اثر مکتوب در این زمینه با نام «هنر رزم» (The Art of War) از یک نویسنده چینی به نام «سون تسو» (سان تزو) در حدود 500 سال پیش از میلاد به جای مانده که در آن کتاب مؤلفه‌های عمده استراتژی نظامی مطرح شده است. (اگر دوست دارید درباره این کتاب بیشتر بدانید حتما معرفی این کتاب در سایت راچونه را از اینجا بخوانید.)

پس از وی یک نویسنده رومی به نام وگتیوس در نوشته‌های خود به بیشتر این مؤلفه‌ها اشاره کرد اما تاکید وی عمدتاً بر آموزش و نظم بوده است. او معتقد بود که ژنرال‌های موفق آنهایی هستند از اصول ثابتی پیروی می‌کنند و بر شانس نیز تکیه ندارند.

در ژاپن، تفکر استراتژی در مدیریت نظامی مدیون میاموتو موساشی (Miyamoto Musashi) است که در سال 1645 «کتاب پنج حلقه» (The Book of Five Rings) خود را مشتمل بر زمین، آب، آتش، باد و فضا منتشر کرد.

از دیگر صاحبنظران استراتژی نظامی، کارل فون کلاوزِویتس (Carl von Clausewitz) بود که در نیمه اول قرن نوزدهم، پس از جنگ‌های ناپلئون به مسئله استراتژی پرداخت. کارهای او در زمینه تعریف اهداف و برنامه ریزی استراتژیک که در کتاب «در جنگ» (On War) وی پس از مرگش به چاپ رسید هنوز هم معتبر هستند.

بیشتر بخوانید: 10 کتاب مهم استراتژی که باید بخوانید

 

استراتژی در مدیریت نظامی؛ مانعی برای موفقیت دشمن

استراتژی

در حوزه مدیریت نظامی، استراتژی نه تنها با دستیابی به هدف‌های خودی ارتباط دارد بلکه به پیشگیری از رسیدن دشمن به هدف‌هایش نیز مرتبط می‌شود.

سون تسو در این‌باره می‌گوید که باید به آن چیزی پی برد که دشمن می‌خواهد بدان برسد و آنگاه او را از رسیدن به هدف محروم ساخت.

استراتژی نظامی دارای دو جزء مهم و اساسی شامل مانور و نبرد است. مانور برای دستیابی به اهداف خودی، تسخیر مواضعی که دشمن را از دستیابی به هدف‌هایش باز می‌دارد یا بازداشتن آن از انجام عملیات صورت می‌گیرد. نبرد هنگامی رخ می‌دهد که دو ارتش در مقابل یکدیگر قرار گیرند.

بیشتر بخوانید: 5 کتاب زبان اصلی برای تقویت تفکر استراتژیک

چرا استراتژی در جنگ اهمیت دارد؟

استراتژی

اهمیت استراتژی در جنگ شاید بر کمتر کسی پوشیده باشد. اگر یک واحد نظامی بخواهد به هدف‌هایش برسد، باید استراتژی روشنی داشته باشد تا بر اساس آن عمل کند.

‌این استراتژی باید مبتنی بر توانایی واحد نظامی برای مانور و نبرد باشد، علاوه بر این آگاهی از استراتژی‌های احتمالی دشمن و طراحی استراتژی‌های مقابله با تهدیدهای آن ضروری است. این استراتژی‌ها باید روشن، ساده، قابل درک و مبتنی بر برداشت‌های صحیح از وقایع احتمالی باشد.

شارن هورست (Scharnhorst) نیاز به تحلیل نیروها و ساختارهای اجتماعی را به عنوان مبنای درک شیوه‌های فرماندهی اثربخش و محرک مورد اشاره قرار می‌دهد.

فون بولو (Von Bülow) نیز چیرگی نقش استراتژیک موضع‌گیری جغرافیایی و نظام‌های پشتیبانی تدارکاتی را در استراتژی مورد تاکید قرار داده است.

جومینی و فون بولو هر دو به اهمیت مفاهیم تمرکز، نقاط تسلط و سرعت تحرک به عنوان نکات استراتژیک اشاره کرده و حتی کوشیده‌اند آن‌ها را صورت اصول دقیق ریاضی برای زمان خود در آورند.

در همین راستا خوب است استراتژی را بار دیگر از نگاه فون کلاوزویتس بررسی کنیم. وی فردی است که بر اهمیت داشتن هدف‌های اساسی و روشن در جنگ تاکید کرده و استراتژی جنگی را مکمل هدف‌های گسترده ملی و افق‌های زمان را فراتر از خود جنگ قلمداد کرده و سپس با این دیدگاه مدعی شده که یک استراتژی اثربخش باید بر تعداد معدودی اصول کانونی تکیه کند؛ این اصول می‌توانند چیرگی را خلق، هدایت و حفظ کنند، مثل: روحیه، شگفت آفرینی، فریبکاری، تمرکز طبیعی، تسلط بر مواضع برگزیده، بهره‌گیری از ذخایر استراتژیک، وحدت زمانی، تنش، رهایی و …

با گذشت زمان تحلیلگران استراتژیک این نکات کلاسیک را برای تعارضاتی با دامنه وسیع‌تر به کار گرفتند.

فون شلایفن (Alfred Graf von Schlieffen) توانمندی‌های کمی و تولیدی آلمان را به ظرفیت‌های تحرکاتی میدان‌های فلاندرز مرتبط کرد تا قدرت و یکپارچگی ملت را پشتوانه صف‌آرایی بی‌مانند نیروها قرار دهد. از سوی دیگر ”فوش“ و ”گراند مزون“ روحیه، استواری و حملات متمرکز پیوسته را حربه‌های مناسبی در برابر فرانسویان می‌دانستند.

وقتی این دو استراتژی رنگ باخت، هارت شیوه غیر مستقیم را مجدداً حیات بخشید.

پس از آن در ایالات متحده «متلاف» و «سنل» طرح‌ریزی برای ائتلاف‌های گسترده را آغاز کردند. این گروه به طور پنهانی تشکیل شبکه اطلاعاتی را که در تعیین نتیجه جنگ بسیار مؤثر واقع شد در پیش گرفت.

تمامی این متفکران و مدیران عصر جدید، اصول کلاسیک استراتژی را که به دوران یونان باستان باز می‌گشت به کار گرفتند، ولی شاید شگفت‌انگیزترین وجه تشابه را بتوان در استراتژی‌های جنگی «پاتن» و «رومل» مشاهده کرد که تقریباً تصویر کاملی هستند از مفاهیم مورد نظر مقدونی‌ها در زمینه تمرکز برنامه‌ریزی‌شده، میان بر زدن سریع، دور زدن و حمله به دشمن از پشت.

 

استراتژی چطور وارد تئوری‌های سازمان شد؟

استراتژی

سلزنیک (Selznick) از اولین نظریه‌پردازان تئوری‌های سازمان است که مفاهیم مربوط به حوزه استراتژی را بدون بکار بردن  واژه استراتژی در سال 1957 در کتاب «رهبری در اداره» (Leadership in Administration) مطرح کرد.

او به مواردی مانند قابلیت‌های ممتاز کننده سازمان و ایجاد هماهنگی بین وضعیت درونی و انتظارات بیرونی سازمان اشاره کرد و به طور تلویحی موضوع اجرای استراتژی را طرح و بررسی کرد.

شاید برای شما هم جالب باشد که بدانید واژه استراتژی نخستین بار در چه زمانی مطرح شد.

آلفرد چندلر شخصیتی بود که در سال 1962 در کتاب «استراتژی و ساختار» برای اولین بار واژه استراتژی را به کار گرفت و در این کتاب به موضوع انتقال استراتژیک از وضعیت تک محصولی به تنوع محصولات پرداخت.

چندلر چطور به استراتژی رسید؟ وی در کتابش تاریخچه ده‌ها شرکت بزرگ تجاری آمریکا را مورد مطالعه قرار داد که در نتیجه مفهوم استراتژی در درک رفتار و به ویژه رشد سازمان‌های تجاری هویدا شد و موضوع مهم ارتباط بین استراتژی شرکت و ساختار آن پدیدار گشت. هرچند چندلر بر اهمیت ارتباط بین سازمان‌ها و بازار تاکید داشت، توضیحات وی درباره واقعیت فرمولبندی و اجرای استراتژی کاملاً روشن ساخت که این ارتباطات بسیار پیچیده‌تر از آن هستند که قبلاً فکر می‌شد.

 

استراتژی از دیدگاه متفکران

استراتژی

استراتژی در حوزه مدیریت به معنای تعیین راهبردها و اقدامات برای رسیدن به اهداف بلندمدت سازمان یا کسب و کار است. آنچه در ادامه آمده تعاریفی است که از دیدگاه چند شخصیت مهم حوزه مدیریت مطرح شده و همواره مورد توجه قرار گرفته است:

  1. 1. تعریف پیتر دراکر از استراتژی (Peter Drucker)

استراتژی بر اساس درک عمیق از محیط داخلی و خارجی سازمان و با توجه به منابع و قوانین عمل می‌کند و به معنای تعیین راهبردها و اقداماتی است که سازمان را برای رسیدن به اهداف بلندمدت آماده می‌کند. استراتژی اقدامی هدفدار است و باید مولفه‌ها و اهداف مشخصی داشته باشد.

 

  1. تعریف مایکل پورتر از استراتژی (Michael Porter)

استراتژی با تعیین مزیت رقابتی سازمان نسبت به رقبا، برای برتری در بازار، برنامه‌هایی را تعیین می‌کند. استراتژی باید به شکلی منحصر به فرد برای سازمان باشد و توانایی سازمان را به درستی تعیین و بهره‌مندی از منابع و فرصت‌ها را فراهم کند.

 

  1. تعریف هنری مینتزبرگ از استراتژی (Henry Mintzberg)

استراتژی، نقشه‌برداری برای رفتار و تصمیم‌گیری‌های آینده سازمان است. استراتژی با تعیین الگوهای کاری و تصمیم‌گیری‌های استراتژیک برای رسیدن به هدف مشخص، سازمان را کنترل و کناره‌گیری‌ها را پیش‌بینی می‌کند.

 

  1. تعریف ایگور آنسوف از استراتژی (Igor Ansoff)

استراتژی تهیه و اجرای برنامه‌های منطقی برای تطبیق سازمان با تغییرات محیطی است. استراتژی باید به شکلی برنامه‌ریزی و سازمان‌دهی شده باشد و همچنین شامل تصمیم‌گیری درباره سیاست‌ها، منابع و هدف‌های سازمان باشد.

 

  1. تعریف ترنستروم از استراتژی (Fredrick E. Turystrom)

استراتژی، برنامه‌ریزی برای استفاده بهینه از منابع و توانمندی‌های سازمان در مقابل فرصت‌ها و تهدیدهای محیطی است. استراتژی باید با توجه به شرایط متغیر بازار و تغییرات درونی سازمان، به شکلی مداوم تجدید نظر شود تا سازمان به درستی به عملکرد ایده‌آل خود نزدیک شود.

تعریف استراتژی از دیدگاه‌های مختلف

دو نظریه‌پرداز در حوزه رفتار سازمانی به نام‌های هوفر و شندل نیز چهار مؤلفه برای استراتژی بیان می‌کنند: تمرکز، مزیت رقابتی، هم‌توانی، آرایش یا آماده کردن منابع.

در این رویکرد می‌توان به چافی نیز اشاره کرد که تعریف‌های ارائه شده از استراتژی را در سه مدل دسته بندی کرد:

  1. استراتژی خطی
  2. استراتژی انطباقی
  3. استراتژی تفسیری

این نکته را باید در نظر گرفت که استراتژی یک نقشه است؛ یعنی نوعی مسیر اقدام آگاهانه و و رهنمودی برای برخورد با یک وضعیت. برمبنای این تعریف، استراتژی‌ها دو ویژگی دارند:

  1. پیش از به کار بردنشان ایجاد می‌شوند.
  2. آگاهانه و هدف‌دار به وجود می‌آیند.

مور نیز استراتژی را «طرحی برای اقدام» معرفی می‌کند یعنی «تصوری پیش از اقدام».

استراتژی یک الگو است، به ویژه الگویی از یک سلسله اقدامات. با این تعریف می‌توان گفت استراتژی تداوم رفتار است، چه اندیشیده شده باشد، چه نباشد.

در دیدگاه هیوم «استراتژی‌ها ممکن است نتیجه اقدامات و اعمال  انسانی باشند و نه طرح‌های انسانی.

از طرفی، به طور کلی می‌توان گفت استراتژی یک مسیر است که سازمان را به سمت اهداف بلندمدت خود هدایت می‌کند و تصمیم‌گیری‌های استراتژیک را در خصوص منابع، محصولات و بازارها شامل می‌شود. استراتژی نقش بسیار مهمی در کسب و کار دارد و اجرای صحیح آن می‌تواند برتری را بر رقبا و رشد پایدار را برای سازمان فراهم کند.

 

انواع استراتژی کدامند؟

استراتژی

استراتژی گونه‌های مختلفی دارد که می‌توان آن‌ها را از نسبتاً اندیشیده تا کاملاً نوپدید دسته‌بندی کرد. بر این اساس، می‌توان 8 نوع استراتژی را دسته‌بندی کرد:

  • استراتژی برنامه‌ریزی شده
  • استراتژی کارآفرینانه
  • استراتژی ایدئولوژیکی
  • استراتژی چتری
  • استراتژی فرایندی
  • استراتژی ناپیوسته
  • استراتژی توافقی
  • استراتژی تحمیلی

 

استراتژی و تاکتیک

استراتژی

استراتژی در حوزه نظامی و استراتژی کسب و کار دارای مفاهیم و اصول مشترکی هستند و نکته‌ای که در تعریف آن‌ها باید در نظر گرفت، تفاوت بین استراتژی و تاکتیک است.

در استراتژی به معنای موضع و در مقایسه با تاکتیک می‌توان به چند مورد اشاره کرد:

  • واژه استراتژی به چیزهای مهم اشاره دارد و واژه تاکتیک به جزئیات.
  • آر. پی. روملت معتقد است: «استراتژی یک شخص، تاکتیک شخص دیگری است و استراتژیک بودن چیزی بستگی به آن دارد که شم ا کجا می‌نشینید.».
  • استراتژی یک موضع است، وسیله‌ای برای مشخص کردن اینکه یک سازمان در کجای محیط و در کجای بازار قرار دارد.
  • استراتژی نیروی واسط میان سازمان و محیط است، یعنی میان بافت داخلی و خارجی.

 

استراتژی به معنای دیدگاه

استراتژی یک دیدگاه است که محتوای آن تنها از یک وضعیت شاخص تشکیل نمی‌شود، بلکه نوعی تصور ذهنی پایدار را نسبت به جهان در بر می‌گیرد.

فیلیپ سلزنیک معتقد است: «شخصیت سازمان را تعهدهایی می‌سازند منسجم و مشخص نسبت به چگونگی عمل بازتاب، که در درون آن جای گرفته‌اند.»

این نکته را باید مد نظر داشت که استراتژی، فراتر از هر چیز، یک مفهوم ذهنی است. تمامی استراتژی‌ها جنبه انتزاعی دارند و تنها در ذهن افراد ذینفع وجود دارند.

استراتژی را می‌توان دیدگاهی مشترک میان اعضای یک سازمان دانست که بر مبنای مقاصد یا اقدامات آنها یا هردو شکل می‌گیرد. نکته اساسی در بررسی استراتژی، چگونگی درک و شناخت اندیشه جمعی است.

 

ارتباط استراتژی و ساختار؛ راهی برای سودآوری سازمان

استراتژی

چندلر وقتی اصطلاح استراتژی را بکار برد، فقط استراتژی رشد را مدنظر قرار داد اما در ادامه مایلز و اسنو انواع چهارگانه سازمان‌های استراتژیک را بر مبنای میزان تغییر در محصول یا بازار یک سازمان طبقه‌بندی کردند.

توجه اصلی چندلر به رشد بود نه سودآوری و تناسب صحیح استراتژی و ساختار، رشد را موجب شده و نه سود آوری را و او این را معیار اثربخشی سازمان قلمداد کرد.

بعد از بررسی چندلر در اوایل دهه 1960 مهم‌ترین تحقیق پیرامون رابطه استراتژی-ساختار به وسیله مایلز و اسنو انجام شده است. طبقه‌بندی آنها از انواع چهارگانه سازمان‌های استراتژیک بر مبنای میزان تغییر در محصول یا بازار یک سازمان، مهمترین چارچوبی است که در حال حاضر برای تعریف استراتژی و تاثیر آن بر طرح ساختار بکار می‌رود.

 

انواع سازمان‌های استراتژیک

استراتژی

تا اینجا تعریف و انواع استراتژی را بررسی کردیم، حال سوال این است آیا سازمان‌های استراتژیک را هم می‌توان در دسته‌های مختلف گنجاند؟

در سال‌های اخیر استراتژی به عنوان یکی از تعیین‌کننده‌ترین ارکان ساختار سازمانی مورد توجه قرار گرفت.

اوایل دهه ۱۹۶۰ میلادی بود که دو پژوهشگر به نام‌های مایلز و اسنو پژوهش جامعی را پیرامون رابطه استراتژی و اثرات آن بر عملیات و طرح ساختاری سازمان‌های صنعتی و بازرگانی انجام دادند. نتیجه پژوهش آن‌ها نوعی تقسیم‌بندی سازمانی بود که بر اساس آن سازمان‌ها به چهار دسته طبقه‌بندی شدند.

این تقسیم‌بندی براساس میزان تغییر در محصولات یا بازار صورت گرفت. بر این اساس هر سازمان در یکی از گروه‌های سازمان‌های استراتژیک تدافعی، آینده‌نگر، تحلیلگر و انفعالی قابل تعریف است:

سازمان‌های تدافعی: مدیریتی که تحت استراتژی تدافعی است پذیرای هیچ گونه تغییر یا عدم اطمینان محیطی نیست و معمولا ساختار این سازمان‌ها با هدف بهینه‌کردن کارآیی طراحی می‌شود.

سازمان‌های آینده‌نگر: توانایی آنان در یافتن و بهره جستن از فرصت‌های بازاریابی و تولید محصولات جدید نهفته است.

سازمان‌های تحلیل‌گر: در جستجوی حداقل کردن ریسک و حداکثر کردن سودند.  آنها حیات خود را با تقلید از دیگران طی می‌کنند.

سازمان‌های انفعالی: یک استراتژی محدود و جزئی در پیش می‌گیرند. به طور کلی ضعیف عمل کرده و در پاسخ به محیط، واکنش مناسب ارائه نمی‌دهند و نسبت به تجهیز خود به یک استراتژی ویژه برای آینده تمایل چندانی ندارند.

اینکه یک استراتژی چقدر می‌تواند تعیین کننده باشد نیز به عوامل زیادی بستگی دارد که مقاومت کارکنان در برابر تغییر،  بالا بودن نسبت سرمایه به نیروی کار در یک سازمان، مواجهه سازمان با رقابت کمتر، سرعت واکنش به تغییر کمتر و اتخاذ استراتژی جذب برای تداوم ساختار چند بخشی بخشی از آن‌هاست.

استراتژی در اوایل دوره شکل‌گیری سازمان تاثیر بیشتری دارد. به محض اینکه کارکنان استخدام شدند، خریداری تجهیزات صورت گرفت و همچنین رویه‌ها، قوانین و خط‌مشی‌ها تدوین شدند، همه اینها بعنوان یک مجموعه در برابر تغییر از خود مقاومت نشان می‌دهند.

همچنین نسبت سرمایه به نیروی کار در یک سازمان، اثر استراتژی را روی ساختار تحت تاثیر قرار می‌دهد. اگر این نسبت پایین باشد (مثلا انباشت نیروی کار وجود داشته باشد) مدیران در تغییر و تحت تاثیر قرار دادن ساختار از آزادی عمل بیشتری برخوردار خواهند بود.

زمانی که استراتژی جدیدی اجرا می‌شود معمولا تغییر فوری در ساختار صورت نمی‌گیرد. عامل اصلی که بر این زمان خلاء تاثیر می‌گذارد میزان فشار رقابتی است، که هر چه سازمان با رقابت کمتری مواجه باشد این واکنش از سرعت کمتری برخوردار خواهد بود.

اما حداقل در یک مورد این امکان وجود دارد که ساختار، استراتژی را تعیین کند. زمانی که یک ساختار چند بخشی شکل می‌گیرد و برای تداوم و پایداری آن ساختار یک استراتژی جذب اتخاذ می‌شود.

 

استراتژی و فرهنگ

استراتژی

باورها، ارزش‌ها، هنجارها و فلسفه مدیریت رده بالا، عواملی انکارناپذیر هستند که فرایند تدوین استراتژی را هدایت می‌کنند.

استراتژی نیز به نوبه خود زمینه یا دستور کار سازمان را تنظیم می‌کند. باورهای افراد شامل قواعد، هنجارها، ارزش‌ها و مفروضات مشاهده شده هستند که ممکن است دربردارنده قواعد کاری، هنجارهای مربوط به تعامل با همکاران، زیردستان یا بالا دستان و چگونگی رفتار با مشتریان باشند. بنابراین مدیریت فرهنگ و استرتژی یک وظیفه کلیدی برای مدیریت به شمار می‌رود.

از دید دیویس فرهنگ از دو نوع باور شکل گرفته است: باورهای راهنما که ریشه‌های فلسفی و اصولی هستند و باورهای روزمره که قواعد و احساسات مربوط به رفتارهای هر روزه هستند.

شوارتز و دیویس یک راهنما برای مدیریت فرهنگ ارائه کرده‌اند که از چهار حالت تشکیل شده است:

  1. صرف نظر از فرهنگ: این روش قابل اعتماد نیست.
  2. مدیریت حول محور فرهنگ برای شناخت و پذیرش فرهنگ و کاهش دادن اثر آن تا حد ممکن.
  3. تغییر فرهنگ فرایندی بسیار پیچیده و زمانبر و پر هزینه است.
  4. تغییر استراتژی در موقعیت‌هایی که استراتژی مرجع با فرهنگ سازمان یا جامعه سازگار نباشد.

در همین راستا، ساختار پیشنهادی آن‌ها برای درک تاثیر فرهنگ بر استراتژی نیز از چهار بخش تشکیل شده است:

  1. تشریح فرهنگ و خرده فرهنگ های مرتبط در سازمان.
  2. سازمان دادن به عباراتی درباره فرهنگ سازمان.
  3. ارزیابی خطراتی که فرهنگ برای اجرای استراتژی برنامه‌ریزی شده ایجاد می‌کند.
  4. شناخت و تمرکز بر قسمت‌هایی از فرهنگ که هم برای موفقیت استراتژیک مهم هستند و هم با رویکردهای سازمانی برنامه‌ریزی شده ناسازگار هستند.

ریچارد دفت نیز معتقد است استراتژی و محیط خارجی سازمان بر فرهنگ آن تاثیر زیادی دارند و رابطه صحیح بین ارزش‌ها و باورهای فرهنگی، استراتژی سازمان و محیط بازرگانی می‌تواند عملکرد سازمانی را افزایش دهد.

 

این نکته را باید در نظر داشت که انواع فرهنگ‌ها مبتنی بر دو عامل هستند:

  1. میزان انعطاف‌پذیری یا ثبات محیط رقابتی
  2. میزان داخلی یا خارجی بودن تمرکز و قوت استراتژیک.

که بر این اساس چهار فرهنگ به وجود می‌آیند:

  1. فرهنگ انعطاف پذیری/ کارآفرینی با تمرکز استراتژیک بر محیط خارجی از طریق انعطاف‎‌پذیری برای پاسخ به نیازهای مشتری است. این فرهنگ فقط نسبت به تغییرات محیطی واکنش نشان نمی‌دهد بلکه فعالانه تغییر ایجاد می‌کند.
  2. 2. فرهنگ ماموریتی با پاسخگویی به مشتریان خاصی در محیط خارجی بدون نیاز به تغییر سریع است با تاکید بر دورنمایی از هدف جامع سازمان و دستیابی هدف‌های عملیاتی. مدیران با ترسیم آینده مطلوب سازمان، رفتار را شکل می‌دهند.
  3. فرهنگ خانوادگی (مشارکتی) با تمرکز بر مشارکت افراد و بر انتظار محیطی که به سرعت تغییر می‌کند. فرهنگ خانوادگی بیش از سایر فرهنگ‌ها بر نیازهای کارکنان به عنوان منشا عملکرد بالا تاکید دارد که این درگیری و مشارکت ایجاد نوعی حس مسئولیت می‌کند.
  4. فرهنگ بوروکراتیک با تمرکز داخلی و جهت گیری پایدار برای یک محیط با ثبات است. مشارکت شخصی کمتر است اما با پایداری، هم نوایی و همکاری زیاد افراد با یکدیگر وزن زیادی می‌یابد و با یکپارچگی و کارایی بالا به موفقیت دست می‌یابد.

 

سطوح استراتژی

91b5fb009edca3a0fed9774dd7ffd372 1 استراتژی

سلسله مراتب تصمیم‌گیری در سازمان در بردارنده سه سطح است.

در بالاترین سطح «سطح شرکت» قرار دارد که اصولا از اعضای هیات مدیره و مدیران اجرایی تشکیل شده است. جهت‌گیری‌ها در این سطح نشان‌دهنده ارتباط سهامداران، افراد و سازمان‌های ذینفع و جامعه هستند. در سازمان‌های چندکاره یکی از وظایف این سطح تعیین کسب و کارهایی است که شرکت باید انجام دهد.

دومین سطح «سطح بازرگانی» ست که معمولا از مدیران شرکت و مدیران بازرگانی تشکیل شده است که باید استراتژی‌ها و اهداف عملیاتی برای هر بخش بازرگانی یا واحدهای استراتژیک بازرگانی ایجاد کند. در این سطح، سعی در شناخت و حفظ سودآورترین بخش بازار می‌شود.

«سطح عملیاتی» سومین سطح است که اصولا شامل مدیران حوزه‌های عملیاتی، جغرافیایی و محصول می‌شود که هدف آن تنظیم هدف‌های سالانه و استراتژی‌های کوتاه‌برد در حوزه‌هایی مانند تولید، بازاریابی، مالی و روابط انسانی است.

در حالی که تاکید دو سطح قبلی بر «انجام کارهای صحیح» است، سطح سوم بر «انجام صحیح کارها» تاکید دارد.

سطوح استراتژی
سطح شرکت از اعضای هیئت مدیره و مدیران اجرایی تشکیل شده است. از وظایف این سطح در سازمان‌های چندکاره تعیین کسب و کارهایی است که شرکت باید انجام دهد.
سطح کسب و کار از مدیران ارشد یک واحد کسب و کار مستقل تشکیل شده است. در این سطح، سعی در شناخت و حفظ سودآورترین بخش بازار می‌شود.
سطح عملیاتی اصولا شامل مدیران حوزه‌های عملیاتی، جغرافیایی و محصول می‌شود. هدف آن تنظیم هدف‌های سالانه و استراتژی‌های کوتاه‌برد در حوزه‌هایی مانند تولید، بازاریابی، مالی و روابط انسانی است.

 

تحلیل رقابت از دیدگاه مایکل پورتر

مایکل پورتر

مایکل پورتر مدل تحلیل رقابت خود را به عنوان مدل «پنج نیرو» ارائه داده است که بر اساس آن رقابت از ساختار اقتصادی سرچشمه می‌گیرد و بر اساس رفتار رقبای موجود ادامه می‌یابد.

مجموع قوت ناشی از این نیروها سود بالقوه و نهایی موجود در صنعت را تعیین می‌کند که برای تمامی صنایع یکسان نیست. هدف استراتژی رقابتی برای یک واحد بازرگانی در یک صنعت، یافتن موقعیتی است که بتواند در مقابل این نیروها از خود دفاع کرده یا به نفع خود بر آنها تاثیر بگذارد.

بر اساس مدل تحلیل رقابت مایکل پورتر (پنج نیرو):
•        رقابت از ساختار اقتصادی سرچشمه می‌گیرد و بر اساس رفتار رقبای موجود ادامه می‌یابد.
•        مجموع قوت ناشی از این نیروها سود بالقوه و نهایی موجود در صنعت را تعیین می‌کند که برای تمامی صنایع یکسان نیست.
•        هدف استراتژی رقابتی برای یک واحد بازرگانی در یک صنعت، یافتن موقعیتی است که بتواند در مقابل این نیروها از خود دفاع کرده یا به نفع خود بر آنها تاثیر بگذارد.

 

پورتر «زنجیره ارزش» را نیز به عنوان فعالیت‌های اصلی و پشتیبانی سازمان که به محصول آن ارزشی اضافه می‌کنند مطرح می‌کند.

فعالیت‌های اصلی در این زنجیره، فعالیت‌های مرتبط با تولید محصول و تحویل آن به مصرف کننده است. فعالیت‌های پشتیبانی، آنهایی هستند که مستقیماً ارزش افزوده ایجاد کرده یا باعث بالا رفتن کارایی سازمان می‌شوند.

زنجیره ارزش نشان می‌دهد که سازمان چیزی بیش از جمع فعالیت‌هایش است.

به نظر پورتر یک موسسه می‌تواند دو گونه برتری اساسی نسبت به رقبایش داشته باشد: هزینه کم و تمایز محصول که این دو مورد با فعالیت‌هایی که موسسه برای رسیدن به آنها انجام می‌دهد باعث ایجاد سه استراتژی رهبری هزینه، تمایز محصول و تمرکز محصول می‌شود.

در استراتژی رهبری در هزینه سازمان با کاهش هزینه، محصول ارزان‌تری ایجاد می‌کند.

استراتژی تمایز سعی دارد در نظر مشتریان منحصر به فرد باشد تا قیمت بیشتری را از آنها دریافت کند.

استراتژی تمرکز خود بر دو گونه تمرکز بر هزینه و تمرکز بر تمایز است.  در استراژی تمرکز سازمان بخش یا بخش‌هایی از یک صنعت را که می‌تواند در آنها برتری یابد را انتخاب می‌کند که این برتری می‌تواند در هزینه‌ها یا یک تمایز قوی باشد.

 

استراتژی کسب و کار چیست؟

استراتژی

استراتژی کسب و کار یک نقشه موشکافانه است که توسط یک سازمان یا شرکت برای دستیابی به هدف‌ها و تحقق ویژگی‌های خاص در بازار و صنعت مشخصی تدوین می‌شود.

استراتژی کسب و کار به شرکت راهنمایی می‌کند که چگونه برای موفقیت در بازار رقابتی عمل کند و چگونه از منابع و فرصت‌های موجود بهره‌برداری کند.

استراتژی کسب و کار به عنوان یک سند راهبردی عملیاتی به هدف‌گذاری منابع و تصمیم‌گیری‌ها کمک می‌کند و به سازمان کمک می‌کند تا راهبردها و انتخاب‌های مناسب را برای رشد و توسعه بهتر تحت نظارت داشته باشد.

 

انواع استراتژی در کسب و کار

استراتژی

مسئله مهمی که به ما کمک می‌کند بهتر بتوانیم در پیشبرد اهداف سازمان خود گام برداریم این است که انواع استراتژی در کسب و کار را بشناسیم و آن‌ها را از هم تشخیص دهیم. انواع استراتژی در کسب و کار عبارتند از:

  1. استراتژی رشد: این استراتژی هدف افزایش قدرت و سهم بازار یا گسترش و توسعه فعالیت‌ها و تعداد واحدهای کسب و کار را دارد.
  2. استراتژی دفاعی: در این استراتژی، کسب و کار سعی می‌کند برای حفظ سهم بازار و در برابر رقبای خود دفاع کند.
  3. استراتژی نیش‌گونه: به دنبال خدمات و محصولات جدید و نوآورانه است که نیازهای خاص و کوچک یک بازار مشخص را پوشش می‌دهند.
  4. استراتژی مزیت رقابتی: در این استراتژی، کسب و کار تلاش می‌کند با ارائه مزایای خاص و نقاط قوت برتر نسبت به رقبای خود، در بازار جایگاهی قوی را به دست آورد.
  5. استراتژی بازاریابی: در این استراتژی، تمرکز بر فرایند بازاریابی و تبلیغات برای جذب و حفظ مشتریان است.
  6. استراتژی تخصصی: در این استراتژی، کسب و کار تمرکز بر نیازها و تقاضاهای خاص و ویژه یک بازار مشخص می‌کند.
  7. استراتژی هزینه پایین: هدف این استراتژی کاهش هزینه‌های تولید و عملیاتی است تا قیمت محصولات و خدمات را پایین بیاورد و رقابتی تر شود.
  8. استراتژی پیشرفت تکنولوژی: در این استراتژی، کسب و کار تلاش می‌کند با استفاده از تکنولوژی پیشرفته، مزایای بیشتری برای مشتریان و عملکرد بهبود یافته را فراهم کند.
  9. استراتژی شراکتی: در این استراتژی، کسب و کار با شرکا و همکاری با دیگران در خدمات و تولیدات خود، به رشد و توسعه می‌پردازد.

 

سخن پایانی

استراتژی

استراتژی همان عاملی است که مسیر افراد برای دستیابی به موفقیت‌ها و اهداف بزرگشان را هموار می‌کند. بدون داشتن استراتژی تعیین اهداف، منابع و مسیر مناسب و دستیابی به موفقیت دشوار خواهد بود.

در این جُستار سعی کردیم سیر تحول مفهوم استراتژی را از سال‌های دور تاکنون بررسی کنیم و  آن را در ابعاد مختلف مورد بررسی قرار دهیم.

این نکته را به یاد داشته باشید پیاده‌سازی استراتژی در سازمان‌های مختلف متفاوت است. ممکن است سازمانی کوچک باشد و سطوح سازمانی و کسب‌وکار استراتژی در آن همپوشانی داشته باشند اما سازمان‌های بزرگ اینطور نیستند و گروه‌های مختلف مجبور شوند استراتژی مخصوص خود را داشته باشند.

 

 

یادگیری به سبک راچونه

کارگاه تفکر استراتژیک تینکآ، کارگاهی یک روزه برای آشنایی با مفاهیم تفکر استراتژیک و تمرین عملی تکنیک‌های سناریو پردازی برای آینده و تمرین این نوع تفکر است. در این کارگاهِ تعاملی ضمن بررسی مثال‌های مرتبط با صنعت، تکنیک‌های تدریس شده در قالب کار گروهی تمرین می‌شود.

برای دریافت مشاوره رایگان درباره دوره‌های راچونه و حضور در کارگاه تفکر استراتژیک به صورت سازمانی با ما در تماس باشید:

021-86093406

09368030201

 

دیدگاهتان را بنویسید

این پست را منتشر کنید

پست‌های دیگر

نوپای ناب

نوپای ناب

کتاب نوپای ناب به بررسی فرهنگ سازمانی و توانمندسازی انسان‌ها در سازمان‌ها با رویکردی نوین می‌پردازد.
اشتراک گذاری در شبکه های اجتماعی
ارسال به ایمیل
https://rachoone.ir/?p=17064