تصمیمهای واقعاً مهم کمتر به دست افراد سپرده میشوند و معمولاً به گروهها محول میشوند. البته ترجیحاً گروههای دارای صلاحیت بالا. بهعنوانمثال تصمیمهای پزشکی بهوسیله تیمی از پزشکان گرفته میشوند و سیاستهای حکومتی بهوسیله گروهی از متخصصان تنظیم یا لااقل توصیه میشوند. چرا اینهمه تصمیمهای مهم به گروهها واگذار میشود؟ یک پاسخ ناشی از این باور رایج است که گروهها بهمراتب کمتر از افراد احتمال دارد تصمیمهای مخاطرهآمیز بگیرند یعنی چشمبسته به لب پرتگاه بروند! آیا این موضوع واقعاً درست است؟ یافتههای پژوهشی به این پرسش پاسخ صریح میدهند: «نه واقعاً! »
برعکس باور عمومی، شواهد فراوانی وجود دارد که نشان میدهد گروهها احتمال بیشتری دارد که مواضع تندی در تصمیمگیریها اتخاذ کنند تا افراد بهتنهایی.
درواقع گروهها تمایل چشمگیری به تغییر جهت بهسوی دیدگاههای افراطیتر ازآنچه در ابتدا شروع کردند، از خود نشان میدهند. این پدیده به قطبی شدن گروهی (group polarization) معروف است و اثرات مهم آن را میتوان بهصورت زیر خلاصه کرد:
تمایل یا ترجیح یک گروه پیش از بحثهای آن، هر چه که باشد، این ترجیح در طول غور و بررسی گروهی تقویت خواهد شد. درنتیجه نهتنها گروه بهطرف دیدگاههای افراطیتر تغییر جهت میدهد بلکه اعضای گروه نیز اغلب چنین تغییر جهتی را نشان میدهند. پژوهشهای اولیه روی این موضوع حاکی از آن بود که گروهها ضمن بحث درباره موضوعهای مهم، در جهت شوق مخاطرهآمیز و مخاطرهآمیزتر پیش میروند، تغییری که به تغییر مخاطرهآمیز (risky) نوبت معروف شده است؛ اما تحقیقات بیشتر نشان داد که تغییر همیشه در جهت مخاطره نیست. تغییر مخاطرهآمیز فقط در موقعیتهایی رخ میداد که در آنها ترجیح اولیه گروه در این جهت بود. تغییر میتواند درست در جهت عکس باشد یعنی در جهت افزایش احتیاط اگر که احتیاط ترجیح اولیه گروه موجود است.
بنابراین آیا گروهها تمایل دارند که تصمیمهایی محافظهکارانهتر و بنابراین درستتری بگیرند یا افراد؟ یافتههای پژوهشهای دقیق این جواب را میدهند: «بههیچوجه»
باید توجه کرد که اصطلاح قطبی شدن گروه به تمایل گروهها به تقسیم شدن به دو اردوگاه و قطب مخالف نیست. بلکه به تقویت شدن ترجیحهای آغازین گروه اطلاق میشود.
اما چرا گروهها تمایل دارند که در جریان بحثهای خود بهسوی دیدگاهها و تصمیمهای افراطیتر حرکت کنند؟ به نظر میرسد که دو عامل متصدی باشند. نخست، ظاهراً مقایسه اجتماعی نقش مهمی بازی میکند. هرکسی میخواهد «بالاتر از متوسط» باشد و جایی که به بحث عقاید مربوط باشد، این به معنای داشتن دیدگاههایی است که «بهتر» از دیدگاههای دیگر اعضای گروه باشد. بهتر در اینجا یعنی چه؟ در این زمینه «بهتر» به معنی اتخاذ دیدگاهی است که در خط ترجیح کلی گروه و حتی بیش از آن باشد؛ بنابراین بهعنوانمثال در یک گروه از لیبرالها، بهتر به معنای «لیبرالتر» بودن است. در میان یک گروه از محافظهکاران، بهتر یعنی «محافظهکارتر» بودن و در میان یک گروه از نژادپرستان، بهتر به معنای حتی «متعصبتر» بودن است؛ بهعبارتدیگر افرادی که عقایدی ابراز میکنند که حتی از عقاید خود گروه هم تندتر و افراطیتر است، مورد تحسین قرار میگیرند و بنابراین بسیار بانفوذ خواهند بود.
جنبه دیگری از این فرآیند شامل این واقعیت است که در جریان بحثهای گروهی، حداقل بعضی از اعضا اغلب با تعجب و حیرت متوجه میشوند که دیدگاههای آنها بهتر از دیدگاههای بیشتر اعضای دیگر نیست. درنتیجه پس از مقایسه خود با آن افراد، آنها بهسوی دیدگاههای حتی افراطیتری تغییر جهت میدهند و اثر قطبی شدن گروهی خود را نشان میدهد.
عامل دوم شامل این واقعیت است که در جریان بحث گروهی، بیشتر استدلالهای مطرحشده، آنهایی هستند که در جهت تأیید ترجیحهای اولیه گروه هستند. درنتیجه شنیدن چنین استدلالهایی، متقاعدسازی رخ میدهد و اعضا بهطور فزایندهای در جهت دیدگاه اکثریت حرکت میکند. درنتیجه این تغییر جهتها، نسبت استدلالهایی که از ترجیحهای آغازین گروه حمایت میکنند، افزایش مییابد بهطوریکه درنهایت، اعضا خود را قانع میکنند که این بایستی دیدگاه «درست» باشد و قطبی شدن گروهی از این فرآیندها حاصل میشود.
صرفنظر از مبنای دقیق قطبی شدن گروهی، این فرآیند دارای تلویحات مهمی است. وقوع قطبی شدن ممکن است به اینجا منجر شود که گروههای تصمیمگیری مواضعی اتخاذ کنند که بهطور فزایندهای افراطی و بنابراین بهطور فزایندهای خطرناک باشد. در این زمینه، تصور نقش بالقوه چنین تغییر جهتها در تصمیمهای فاجعهآمیز بهوسیله گروههای سیاسی، نظامی یا تجاری که به هر حساب به نفع رقبای آنها تمامشده، تکاندهنده است!
گروه اندیشی (group- think) چرا رخ میدهد؟ یافتههای پژوهشی حاکی از آن است که دو عامل ممکن است متصدی باشند. یکی از این عوامل سطح بسیار بالای پیوستگی در بین اعضای گروه است. دومی هنجارهای گروهی ساختگی است. هنجارهایی که حکم میکنند گروه لغزشناپذیر است، ازنظر اخلاقی برتر است و به خاطر این عوامل نباید بحث بیشتری درباره موضوع موردنظر صورت گیرد: تصمیم گرفتهشده و اکنون تنها تکلیف این است که از آن باقوت هر چه بیشتر حمایت شود!
در ارتباط نزدیک با این اثرات، تمایل به رد هر نوع انتقاد از گروه از سوی منابع بیرونی (افرادی که عضو گروه نیستند.) است. انتقاد از سوی بیرونیها مورد سوءظن واقعشده و بیشتر به انگیزههای منفی اسناد داده میشود تا به تمایلی اصیل برای کمک کردن به گروه. درنتیجه این انتقادها نادیده گرفته میشوند و حتی ممکن است سبب تقویت پیوستگی گروه شود زیرا اعضا متحد میشوند تا از گروه در برابر حمله بیرونیها دفاع کنند.
برگرفته از http://mshirzad.ir/?p=415