عنوان مقاله ( فارسی): علم عصب شناسی و رفتار سازمانی: اجتناب از شادی عصبی و فوبیای عصبی
عنوان مقاله (انگلیسی):
Neuroscience and Organizational Behavior: Avoiding Both Neuro-Euphoria and Neuro-Phobia
Ashkanasy, Neal M., William J. Becker, and David A. Waldman. 2014. “Neuroscience and Organizational Behavior: Avoiding Both Neuro-Euphoria and Neuro-Phobia.” Journal of Organizational Behavior 35 (7): 909–19. doi:10.1002/job.1952.
خلاصه مقاله:
این مقاله چهار موضوعی را بررسی میکند که در درک نقش علم عصب شناسی در تحقیقات رفتار سازمانی مهم تلقی میشود: (الف) تحقیقات علم عصبشناسی و فروکاست گرایی؛ (ب) لزوم پرداختن به چالشهای روششناختی و تکنولوژیکی در انجام این نوع تحقیقات؛ (پ) میزان اهمیت تحقیقات علم عصب شناختی در سازمانها و (ت) علم عصب شناسی بهعنوان یکی از گرایشهای دیگر مدیریت.
نویسندگان مقاله امیدوارند که هنگام پرداختن به این مسائل، یک نقشه راه ایجاد کنند که به محققان سازمانی امکان بدهد که تحقیقات چند رشتهای در زمینه رفتار سازمانی را با استفاده از رویکردهای علم عصب شناسی به طور صحیحی پیش ببرند.
محققان اخیرا خواهان توجه به پتانسیل علم عصب شناسی برای کمک به نظریه و تحقیقات سازمانی شدهاند (بکر، کروپانزانو و سنفی، 2011؛ بیوگره، 2010؛ سنیور، لی و باتلر، 2011). علاوه بر این، تاکنون یک سری مثالهای عالی ارائه شده است که در آن روشهای علم عصب شناسی برای محیط های سازمانی به کار گرفته شده است. مثلا، والدمن، بالتزارد و پترسون (2011) از الکتروانسفالوگرام کمّی برای بررسی رفتارهای رهبری نظری استفاده کردهاند. باگوزی و همکاران (2013) تصویربرداری رزونانس مغناطیسی کارکردی (FMRI) و اندازههای رفتاری را برای بررسی ماکیاولی گرایی و نتایج سازمانی تلفیق کردهاند. اخیرا، آکینولا و مندز (2014) از اندازههای نوروبیولوژیک برای بررسی تصمیم گیری افسران پلیس استفاده کردند. این نوع روشها و برنامههای کاربردی نشان دهنده دیدگاه گسترده علم عصب شناسی سازمانی است که طرفداران آن را ترغیب کردهاند (بکر و کروپانزانو، 2010؛ لی، سنیور، باتلر، 2012).
گرایش به علم عصب شناسی در مطبوعات عمومی و آگاهی عمومی از جمله پرفروشترین کتابها افزایش یافته است (پولدراک، 2008). در نتیجه، گرایش عمومی و جذابیت موجب افزایش فشار برای تجاری سازی روشها و یافتهها از علم عصب شناسی شده است (کالفیلد و اوگبوگو، 2008). متاسفانه، تلاش برای تجاری سازی علم عصب شناسی از تولید علم زیربنایی سبقت گرفته است (اوون و همکاران، 2010؛ ورنون، 2005). کروپانزانو و بکر (2013) عنوان کردند که حتی محققان نسبت به تبعات گسترده یافتههای مبتنی بر علم عصب شناسی مصون نبودهاند (رینگلب و راک، 2008).
این رضایت و خوشحالی ظاهری در خصوص تبعات و کاربرد علم عصب شناسی برای نظریه و عملکرد رفتار سازمانی موجب ترس از گام برداشتن تحقیقات علم عصب شناسی سازمانی در مسیر نادرست شده است (لیندبام، 2013). بر مبنای بررسی تحقیقات، چهار موضوع مورد بحث وجود دارد. موضوع اول ترس از فروکاست گراییست، یعنی ترس از اینکه علم اعصاب سازمانی درصدد کاهش رفتار سازمانی به فعالیت در نواحی مغزی خاص یا حتی نورونهاست؛ همچنین نگرانی در خصوص ارزش بالقوه علم عصب شناسی برای کمک به نظریه رفتار سازمانی وجود دارد. دوم، نگرانیهای مشروعی در خصوص محدودیتهای روشها و تکنولوژیهایی که زیربنای تحقیقات علم عصب شناسی هستند، وجود دارد، از جمله اینکه آیا یافتههای غیرمعنادار و بی اهمیت میتوانند معنادار و مهم شوند. مسئله سوم این است که حتی اگر دو نگرانی اول بی اساس و بی پایه ثابت شود، کاربردهای عملی علم عصب شناسی بی معنی یا نامناسب خواهد بود و پتانسیل به کارگیری آن برای مسائل فراتر از افراد (پدیدههای مبتنی بر تیم) وجود نخواهد داشت. این مسئله سوال «پس اهمیتش چیست؟» تلقی میشود. چهارمین و آخرین مسئله این است که برخی از کاربردهای علم عصب شناسی (خصوصا با توجه به رهبری) از تمام ویژگیهای یکی دیگر از گرایشهای مدیریت برخوردار است.نویسندگان اذعان میکنند که برخی از این نگرانیها و دغدغهها تا حدی بررسی شدهاند (کروپانزانو و بکر، 2013)، بنابراین در مقاله حاضر بر ارائه یک سری ملاحظات اضافی به عنوان ابزاری برای کمک به بحث در حال انجام تمرکز میکنند.